امروز عجب روزي بودبا برفش تکميل شد
سر جلسه امتحان وقتي سوالات دستم رسيد گفتم نکنه من اشتباه امدم يا ديشب اشتباهي يه درس ديگرو خوندم اخه از اولش شروع به خوندن کردم ديدم اينو که بلد نيستم اينم که اصلا استاد درس نداده واز ايجور فکرو خيلات خلاصه بيخيال ژنيتال شدم 4-5تا دونه که خونده بوديم داشت زدم ولي بقيه رو از رو اطلاعات عموميم زدم .بعدش رفتم سر گوارش ديدم وا وليا ايناروهم که بلد نيستم اولش گفتم دارم کابوس ميبينم بعدش که يقين حاصل کردم گفتم زنده باد اساتيد واقعا اگه ميخواين نمره ندين راستو حسيني بگين مشروط ديگه ...ديگه چرا با افکارو روحيات ما بازي ميکنيد .بعد بلند شدم که برگهارو بدم به مراقبين سربه هوا ديدم سوالات ژنيتالو بهم اشتباهي باسه خانمارو داده بود خلاصه برگه خودمو گرفتم حالا باکلي استرس بيا اين يکي برگرو بنوس باز تو سوالاي خانما چندتا نسبتاً ساده بود تو برگه ماکه بايد کدوم جواب دورتر بودو انتخاب ميکردي «سوالات کنايه داشتن» به قول يکي از بازديد کنندگان محترم گفتم بيخيال خداکنه که باس بشم.
ببخشيد که چشماتونو اذيت کردم
يا علي