• کد نمایش افراد آنلاین
  • خاطره ای کوتاه از یک پرستار - پرستاری 91
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    پرستاری 91
    به نام نامی حضرت دوست که فقط نام اوست که نکوست 
    قالب وبلاگ
    اخبار مهم کلاسی
    مدیریت وبلاگ
    ابزارهای کاربردی
    آیه قرآن

    اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

    وصیت نامه شهدا : وصیت شهدا
    خبر نامه وبلاگی:باعضویت در این بخش اخبار کلاسی ،وبلاگی وتالار گفتگوی آنلاین را در ایمیل خود دریافت کنید

    اورژانس چندان شلوغ نبود ولی با تمام این وجود به کادر، که ما بینشان بازار اس ام اس وموبایل داغ بود، گفتم که در امور بیماران اورژانسی باید سریع مثل جت اقدام کنند تا کار بیمار زمین نماند . آنقدراز این حرفها گفتم که تمامی موبایل ها و اس ام اس بازی ها تعطیل شد. در این اثنا یک بیمار که دستش شدیداً متورم بود به اورژانس آمد و...

    خانم پرستار تریاژ و منشی اورژانس بیمار را به عنوان عقرب زدگی پذیرش کردند. خواستم قدرت مانور و عمل خود را نشان دهم رو به پرستاران کردم گفتم بچه ها الان وقت اش است که خودتان را نشان بدهید و دستورات زدن آمپول دگزامتازون ، واکسن ضد عقرب ، آمپول ضد درد ترامادول وآمپول ضد حساسیت کلرفنیرامین و آمپول ضد کزاز را یک جا صادر کردم . بچه های پرستار یک دفعه غیرتی شدند هر کدام یکی ازآمپولهای که گفته بودم جدا جدا به سرنگها کشیدند و بالای سر بیماررفتند،  من نیز به آنها پیوستم تا این عقرب زده را از نزدیک ببینم . 

    بله دیدم که دست بیمار ورم کرده وبیمار از درد دستش ناله میکند ولی با تمامی این حال ، دیدم که رنگ بیمار مثل گچ سفید شده است.  بچه ها به بیمار گفتند آقا زود بخواب روی تخت تا آمپول هایت را بزنیم . بیمار با ترس ولرز گفت آمپول ، آمپول کدام آمپول؟ بابا من که چیزیم نشده فقط...

    بچه ها نگذاشتند ادامه بدهد وگفتند آقا دراز بکشید که ما وقت نداریم . دکتر گفته تا این آمپولها را به شما بزنیم تا خدایی نکرده دچار عوارض نشوید .نه ما از شما دفترچه ای خواستیم و نه گفتیم برو قبض و دارو بگیر، این کارها را گفتیم، که بعد میتوانی انجام بدهی پس می بینی که به نفع شما کار میکنیم .

    بیمار که اشکهایش در آمده بود گفت بابا من آمدم فقط عکس دستم رابگیرم من که چیزیم نیست مگه قبل عکس گرفتن این همه آمپول می زنند! یکی از پرستارها گفت راستشو بگو از آمپول میترسی نه ؟!

    متاسفانه چون تو را عقرب زده ما مجبور به خاطر سلامتی شما این آمپولها را تزریق کنیم حال دیگه پسر خوبی باش و دراز بکش تا آمپولهایت را بزنیم .مریض که دیگر اشک ریختنش به گریه بلند تبدیل شده بود گفت بابا منو عقرب نزده من از درخت افتادم و دستم دچار ضربه شده و تورم آن نیز بخاطر افتادن از درخت است و ترسیدم که بشکند برای اطمینان آمدم که از دستم گرافی بگیرم ! حالا که میبینم قبل گرافی کردن این همه آمپول باید بزنم !! از خیرش گذشتم خداحافظ .

    بیمار که بلند شد برود من تازه به اشتباه خودم و دیگر پرستاران پی بردم و بعد از پوزش از بیمار به خاطر اشتباهمان او را از نزدیک معاینه و به گرافی دست فرستادم.و به این نتیجه رسیدم که سرعت عمل مهم است ولی دقت و معاینه از نزدیک و عدم اطمینان به گفته ی اطرافیان مهم تر است!

     


    .: Weblog Themes By Nursing 91 :.

    درباره وبلاگ

    گرچه خود خسته وبیمار شدم ،دل ولی خواست پرستار شدم ،روی خوش صحبت شیرین همه از لطف خداست ،من در این راه فرشته صفت وهمسفر یار شدم* سلام دوستان گرامی به وبلاگ خودتون خوش آمدید لطفا پس از بازدید،نظرات خود را با ما در میان بگذارید.متشکریم* تمامی مطالب قبلی در قسمت آرشیو موجود است. ایمیل پرستاری 91: nursingsh91@gmail.com برای نمابش هرچه بهتر سایت از مرورگرهایی از جمله فایرفاکس و گوگل کروم استفاده نمائید.
    دانشنامه مهدویت
    مهدویت امام زمان (عج)
    دعوت نامه
    قابل توجه تمامی همکلاسی های محترم در صورت تمایل به عضویت در وبلاگ وقرار دادن مطالب خود«هرگونه مطلب علمی ، مذهبی ،اجتماعی، فرهنگی ،سیاسی و...» ، لطفا نام خود،نام کاربری و رمزعبور مورد نظرخود را به ادرس ایمیل nursingsh91@gmail.com ارسال نمایید و به نویسندگان وبلاگ بپیوندید.متشکرم
    نظر سنجی کلاسی
    امکانات وب


    بازدید امروز: 0
    بازدید دیروز: 397
    کل بازدیدها: 710638
    تعداد کل یاد داشت های تایید شده و قابل نمایش : 324

    آخرین بازدید : 103/9/3    ساعت : 11:57 ع

    • |