• کد نمایش افراد آنلاین
  • داستانهاى بحارالانوار
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    پرستاری 91
    به نام نامی حضرت دوست که فقط نام اوست که نکوست 
    قالب وبلاگ
    اخبار مهم کلاسی
    مدیریت وبلاگ
    ابزارهای کاربردی
    آیه قرآن

    اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

    وصیت نامه شهدا : وصیت شهدا
    خبر نامه وبلاگی:باعضویت در این بخش اخبار کلاسی ،وبلاگی وتالار گفتگوی آنلاین را در ایمیل خود دریافت کنید


    (1) لبخند پیامبر صلى الله علیه و آله  

    روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ، به طرف آسمان نگاه مى کرد، تبسمى نمود. شخصى به حضرت گفت :
    یا رسول الله ما دیدیم به سوى آسمان نگاه کردى و لبخندى بر لبانت نقش بست ، علت آن چه بود؟
    رسول خدا فرمود:
    - آرى ! به آسمان نگاه مى کردم ، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش ‍ عبادت شبانه روزى بنده با ایمانى را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول مى شد، بنویسند؛ ولى او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیمارى افتاده بود.
    فرشتگان به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:
    ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم . ولى او را در محل نمازش نیافتیم ، زیرا در بستر بیمارى آرمیده بود.
    خداوند به آن فرشتگان فرمود:
    تا او در بستر بیمارى است ، پاداشى را که هر روز براى او هنگامى که در محل نماز و عبادتش بود، مى نوشتید، بنویسید. بر من است که پاداش ‍ اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیمارى است ، برایش در نظر بگیرم .
    (1)


    (2) نوبت را رعایت کنید! 

    روزى پیامبر صلى الله علیه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن علیه السلام آب خواست ، حضرت نیز قدرى شیر دوشید و کاسه شیر را به دست وى داد، در این حال ، حسین علیه السلام از جاى خود بلند شد تا شیر را بگیرد، اما رسول خدا صلى الله علیه و آله شیر را به حسن علیه السلام داد.
    حضرت فاطمه علیهاالسلام که این منظره را تماشا مى کرد عرض کرد:
    - یا رسول الله ! گویا حسن را بیشتر دوست دارى ؟
    پاسخ دادند:
    - چنین نیست ، علت دفاع من از حسن علیه السلام حق تقدم اوست ، زیرا زودتر آب خواسته بود. باید نوبت را مراعات نمود.
    (2)


    (3) گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ! 

    رسول خدا صلى الله علیه و آله شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکى مشغول دعا و گریه زارى شد.
    امّ سلمه که جاى رسول خدا صلى الله علیه و آله را در رختخوابش ‍ خالى دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلى الله علیه و آله در گوشه خانه ، جاى تاریکى ایستاده و دست به سوى آسمان بلند کرده اند. در حال گریه مى فرمود:
    خدایا! آن نعمت هایى که به من مرحمت نموده اى از من نگیر!
    مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان !
    خدایا! مرا به سوى آن بدیها و مکروههایى که از آنها نجاتم داده اى برنگردان !
    خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتى نگهدار!
    در این هنگام ، امّ سلمه در حالى که به شدت مى گریست به جاى خود برگشت . پیامبر صلى الله علیه و آله که صداى گریه ایشان را شنیدند به طرف وى رفتند و علت گریه را جویا شدند.
    امّ سلمه گفت :
    - یا رسول الله ! گریه شما مرا گریان نموده است ، چرا مى گریید؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا مى ترسید و از خدا مى خواهید لحظه اى حتى به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما!
    رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
    - چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم ، در حالى که حضرت یونس ‍ علیه السلام را
    (3) خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بایست !(4)




    (4) سفارش هایى از پیامبر صلى الله علیه و آله  

    شخصى محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شد و از ایشان درخواست نمود تا به او توصیه اى بنمایند.
    حضرت این گونه توصیه فرمودند:
    - من به تو سفارش مى کنم براى خدا شریک قرار ندهى ، اگر چه در آتش ‍ بسوزى و شکنجه ببینى !
    پدر و مادرت را نیز اذیت مکن و به آنان نیکى کن ، زنده باشند یا مرده . اگر دستور دهند که از خانواده و زندگیت دست بردارى چنین کن ! و این نشانه ایمان است . آنچه که اضافه دارى در اختیار برادر دینى ات بگذار!
    در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش !
    به مردم اهانت مکن و باران رحمتت را بر آنان ببار!
    هر کدام از مسلمانان را دیدار کردى سلام برسان !
    مردم را به سوى اسلام دعوت کن !
    بدان که هر کارگشایى تو ثواب بنده آزاد کردن را دارد، بنده اى که از فرزندان یعقوب است .
    بدان که شراب و تمام مست کننده ها حرامند.
    (8)


    (5) گریه براى یتیمان  

    در جنگ احد بسیارى از رزمندگان اسلام ، از جمله ، حضرت حمزه علیه السلام به شهادت رسیدند. به طورى که شایع شد که شخص پیامبر صلى الله علیه و آله نیز شهید شده اند.
    زن هاى مدینه به سوى احد حرکت کردند. فاطمه ، دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز در میان آنان بود. پس از آنکه دریافتند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله سالم است به مدینه بازگشتند. رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز با کمى فاصله به طرف مدینه حرکت نمود. زنان بار دیگر گریه کنان به استقبال شتافتند. در این وقت زینب دختر جحش ‍ محضر پیامبر گرامى رسید. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:
    - صبور و پایدار باش !
    گفت :
    - براى چه ؟
    فرمود:
    - در مورد شهادت برادرت عبدالله .
    گفت :
    - شهادت براى او گوارا و مبارک باد!
    فرمود:
    - صبر کن !
    گفت :
    - براى چه ؟
    فرمود:
    - درباره شهادت داییت حمزه علیه السلام .
    گفت :
    - همه از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم ، مقام شهادت براى او مبارک باد!
    پس از چند لحظه ، دوباره پیامبر صلى الله علیه و آله رو به زینب کرد و اظهار فرمود:
    - صبور باش !
    گفت :
    - دیگر براى چه ؟
    فرمود:
    - به خاطر شهادت شوهرت مصعب بن عمیر.
    زینب تا این جمله را شنید با صداى بلند گریه کرد و به طور جانگدازى ناله سر داد. او در پاسخ کسانى که مى گفتند:
    - چرا براى شوهرت چنین گریه مى کنى ؟
    پاسخ داد:
    - گریه ام براى شوهرم نیست ، چرا که او به فیض شهادت در رکاب پیامبر صلى الله علیه و آله رسیده ، بلکه گریه ام براى یتیمان اوست ، که اگر سراغ پدر را بگیرند، چه جوابى به آنان بدهم ؟
    (9)


    (6) با دوستان ، مدارا! 

    رسول خدا صلى الله علیه و آله در حالى که نشسته بودند، ناگهان لبخندى بر لبانشان نقش بست ، به طورى که دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود:
    - دو نفر از امت من مى آیند و در پیشگاه پروردگار قرار مى گیرند؛ یکى از آنان مى گوید:
    خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال مى فرماید: حق برادرت را بده ! عرض مى کند:
    خدایا! از اعمال نیک من چیزى نمانده متاعى دنیوى هم که ندارم . آنگاه صاحب حق مى گوید:
    پروردگارا! حالا که چنین است از گناهان من بر او بار کن !
    پس از آن اشک از چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله سرازیر شد و فرمود:
    آن روز، روزى است که مردم احتیاج دارند گناهانشان را کسى حمل کند. خداوند به آن کس که حقش را مى خواهد مى فرماید: چشمت را برگردان ، به سوى بهشت نگاه کن ، چه مى بینى ؟ آن وقت سرش را بلند مى کند، آنچه را که موجب شگفتى اوست - از نعمت هاى خوب مى بیند، عرض مى کند:
    پروردگارا! اینها براى کیست ؟
    مى فرماید:
    براى کسى است که بهایش را به من بدهد.
    عرض مى کند:
    چه کسى مى تواند بهایش را بپردازد؟
    مى فرماید:
    تو.
    مى پرسد:
    چگونه من مى توانم ؟
    مى فرماید:
    به گذشت تو از برادرت .
    عرض مى کند: خدایا! از او گذشتم .
    بعد از آن ، خداوند مى فرماید:
    دست برادر دینى ات را بگیر و وارد بهشت شوید!
    آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
    پرهیزکار باشید و مابین خودتان را اصلاح کنید!
    (10)


    (7) تلاش یا راه توانگر شدن ! 

    شخصى محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید تا چیزى درخواست کند. شنید که پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:
    هر که از ما بخواهد به او مى دهیم و هر که بى نیازى پیشه کند خدایش ‍ بى نیاز کند. مرد بدون آنکه خواسته اش را اظهار کند، از محضر پیغمبر صلى الله علیه و آله بیرون آمد. بار دوم نزد پیامبر گرامى آمد و بى پرسش ‍ برگشت . تا سه بار چنین کرد. روز سوم رفت و تیشه اى به عاریت گرفت ، بالاى کوه رفت و هیزم گرد آورد و در بازار به نیم صاع جو (تقریبا یک کیلو و نیم ) فروخت و آن را خود با خانواده اش خوردند و این کار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد، سپس دو شتر جوان و یک برده هم خرید و توانگر شد. بعد، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و به آن حضرت گزارش داد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
    - نگفتم هر که از ما خواهشى کند به او مى دهیم و اگر بى نیازى پیشه کند، خدایش توانگر سازد!
    (11)


    (8) على علیه السلام از عدالت مى گوید 

    یکى از خصوصیات حضرت على علیه السلام این بود که بیت المال را به طور مساوى میان مردم تقسیم مى کرد و بین مسلمانان تبعیض قایل نمى شد؛ این امر باعث شده بود، برخى از طرفداران تبعیض و انحصار طلب ها به معاویه بپیوندند.
    عده اى از دوستان على علیه السلام به حضور حضرت رسیدند و گفتند:
    - چنانچه افراد سیاس و انحصار طلبها را با پول راضى کنى ، براى پیشرفت امور شایسته تر است . امام على علیه السلام از این پیشنهاد خشمگین شد و فرمود:
    - آیا نظرتان این است به کسانى که تحت حکومت من هستند ظلم کنم و حق آنان را به دیگران بدهم و با تضیع حقوق آنان یارانى دور خود جمع نمایم ؟ به خدا سوگند! تا دنیا وجود دارد و تا آفتاب مى تابد و ستارگان در آسمان مى درخشند، این کار را نخواهم کرد. اگر مال ، از آن خودم بود آن را به طور مساوى تقسیم مى کردم ، چه رسد به اینکه مال ، مال خداست .
    سپس فرمود:
    - اى مردم ! کسى که کار نیک را در جاى نادرست انجام داد، چند روزى نزد افراد نااهل و تاریک دل مورد ستایش قرار مى گیرد و در دل ایشان محبت و دوستى مى آفریند؛ ولى اگر روزى حادثه بدى براى وى پیش ‍ بیاید و به یاریشان نیازمند شود، آنان بدترین و سرزنش کننده ترین دوستان خواهند شد.
    (12)




    (9) حضرت فاطمه علیهاالسلام و ارزش تعلیم  

    زنى خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام رسید و گفت :
    - مادر ناتوانى دارم که در مسائل نمازش به مساءله مشکلى برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاد که سؤ ال کنم .
    حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب آن مساءله را داد. آن زن همین طور مساءله دیگرى پرسید تا ده مساءله شد. حضرت همه را پاسخ داد. سپس ‍ آن زن از کثرت سؤ ال خجالت کشید و عرض کرد:
    - اى دختر رسول خدا! دیگر مزاحم نمى شوم .
    حضرت فرمود: نگران نباش ! باز هم سؤ ال کن ! با کمال میل جواب مى دهم ، زیرا اگر کسى اجیر شود که بار سنگینى را بر بام حمل کند و در عوض آن ، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته مى شود؟
    زن گفت :
    - نه ! خسته نمى شود، زیرا در برابر آن مزد زیادى دریافت مى کند.
    حضرت فرمود:
    - خدا در برابر جواب هر مساءله اى بیشتر از اینکه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد، به من ثواب مى دهد! با این حال ، چگونه از جواب دادن به مساءله خسته شوم ؟ از پدرم شنیدم که فرمود:
    ((علماى شیعه من روز قیامت محشور مى شوند، و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات کوششان در راه هدایت مردم ، برایشان ثواب و پاداش در نظر مى گیرد و به هر کدامشان تعداد یک میلیون حله از نور عطا مى کند. سپس منادى حق تعالى ندا مى کند: اى کسانى که یتیمان (پیروان ) آل محمد را سرپرستى نمودید، در آن وقت که دستشان به اجدادشان (پیشوایان دین ) نمى رسید، که در پرتو علوم شما ارشاد شدند و دیندار زندگى کردند. اکنون به اندازه اى که از علوم شما استفاده کرده اند، به ایشان خلعت بدهید!
    حتى به بعضى آنان صد هزار خلعت داده مى شود. پس از تقسیم خلعت ها، خداوند فرمان مى دهد: بار دیگر به علما خلعت بدهید. تا خلعتشان تکمیل گردد.
    سپس دستور مى رسد دو برابرش کنید همچنین درباره شاگردان علما که خود شاگرد تربیت کرده اند چنین کنید...
    آنگاه حضرت فاطمه به آن زن فرمود:
    اى بنده خدا! یک نخ از این خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشید بر آن مى تابد بهتر است . زیرا امور دنیوى تواءم با رنج و مشقت است اما نعمتهاى اخروى عیب و نقص ندارد.
    (24)


    [توسط: پرستاری 91 ] [ ]
    .: Weblog Themes By Nursing 91 :.

    درباره وبلاگ

    گرچه خود خسته وبیمار شدم ،دل ولی خواست پرستار شدم ،روی خوش صحبت شیرین همه از لطف خداست ،من در این راه فرشته صفت وهمسفر یار شدم* سلام دوستان گرامی به وبلاگ خودتون خوش آمدید لطفا پس از بازدید،نظرات خود را با ما در میان بگذارید.متشکریم* تمامی مطالب قبلی در قسمت آرشیو موجود است. ایمیل پرستاری 91: nursingsh91@gmail.com برای نمابش هرچه بهتر سایت از مرورگرهایی از جمله فایرفاکس و گوگل کروم استفاده نمائید.
    دانشنامه مهدویت
    مهدویت امام زمان (عج)
    دعوت نامه
    قابل توجه تمامی همکلاسی های محترم در صورت تمایل به عضویت در وبلاگ وقرار دادن مطالب خود«هرگونه مطلب علمی ، مذهبی ،اجتماعی، فرهنگی ،سیاسی و...» ، لطفا نام خود،نام کاربری و رمزعبور مورد نظرخود را به ادرس ایمیل nursingsh91@gmail.com ارسال نمایید و به نویسندگان وبلاگ بپیوندید.متشکرم
    نظر سنجی کلاسی
    امکانات وب


    بازدید امروز: 76
    بازدید دیروز: 47
    کل بازدیدها: 698418
    تعداد کل یاد داشت های تایید شده و قابل نمایش : 324

    آخرین بازدید : 103/2/8    ساعت : 2:16 ع

    • |