• کد نمایش افراد آنلاین
  • معرفی کتاب - پرستاری 91
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    پرستاری 91
    به نام نامی حضرت دوست که فقط نام اوست که نکوست 
    قالب وبلاگ
    اخبار مهم کلاسی
    مدیریت وبلاگ
    ابزارهای کاربردی
    آیه قرآن

    اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

    وصیت نامه شهدا : وصیت شهدا
    خبر نامه وبلاگی:باعضویت در این بخش اخبار کلاسی ،وبلاگی وتالار گفتگوی آنلاین را در ایمیل خود دریافت کنید

    سلام به همه ی دوستان و همکارای محترم!

     

    من قصد دارم در وبلاگ هر ماه یک کتاب جدید و البته غیر درسی که بی ارتباط با رشتمون هم نباشه معرفی کنم و خوشحال میشم اگر شما هم من رو از نظراتتون در این مورد با خبر کنید.این ماه کتابی رو میخوام معرفی کنم به نام...

     

     

    این ماه کتابی رو میخوام معرفی کنم به نام"خاطرات ایران" که از انتشارات سوره ی مهر چاپ شده.

     

    خاطرات  ایران که توسط شیوا سجادی تدوین شده شرح کاملی است از زندگی ایران ترابی که اوج جوانی اش را در بیمارستان های مناطق جنگی گذرانده است.

    کتاب در 22 فصل تنظیم شده و در صفحات پایانی شامل عکس هایی است که گزارش تصویری کوتاهی از فعالیت های ایران ترابی در دوره جنگ به دست میدهد.

    در ضمن قبل از اینکه بخشی از کتاب رو با هم بخونیم این رو بگم که دوستانی که در کلاس ما علاقه مند هستند  کتاب رو تهیه کنن یا حتی امانت بگیرن و مطالعه کنند میتونن روی کمک من حساب کنند.

    در بخشهایی از کتاب می‌خوانیم:
    آن زمان برای اولین بار بود که عراق از بمب آتش زا استفاده می‌کرد. جنازه دو نفر را که با این بمب به شهادت رسیده بودند به سردخانه بیمارستان شوش آوردند. من دوربین داشتم و از بعضی از مجروحین و شهدا که به نظرم خیلی خاص بودند عکس می‌گرفتم. آقای شاهین و همکارش، تکنیسین‌های بیهوشی پیش من آمدند. گفتند خانم ترابی دو تا جنازه آوردند که بمب آتش‌زا خوردند. این قدر که از شجاعتت می‌گویند، اگر جرات کردی برو از این جنازه‌ها عکس بگیر.

    *

    در ماشین را باز کردم و بالا رفتم، تمام صندلی‌ها را برداشته و مجروحین کف اتوبوس نشسته بودند. هنوز لباس منطقه را به تن داشتند. روی هر کدام یک پتو انداخته بودند که سرما نخورند. تمام تنشان تاول زده بود و صورت‌هایشان باد کرده بود طوری که چشم‌شان جایی را نمی‌دید. هیچ‌کدام از آنها بالای 30 سال سن نداشتند. دست اولین نفر را که گرفتم تا پیاده‌اش کنم با صدای خفه و گرفته‌ای که به زحمت شنیده می‌شد، گفت: دست مرا نگیرید.
    گفتم: باشد. من گوشه‌ این پتو را می گیرم. شما هم گوشه پتوهای همدیگر را بگیرید و آهسته پشت سر هم بیایید.


    زن دیگری هم از اهواز در بخش بستری بود به اسم فاطمه اسماعیلی. هر وقت به بخش می رفتم ، سری هم به او می زدم.
    وضع اسف باری داشت. در خانه اش خواب بوده که شهر بمباران می شود. دو تا از بچه هایش کشته می شوند و خودش یک پایش را از دست می دهد.
    وقتی او را به بیمارستان ما آوردند نه ماهه حامله بود. دکتر ها می خواستند پای دیگرش را هم قطع کنند ، ولی راضی نمی شد...


    .: Weblog Themes By Nursing 91 :.

    درباره وبلاگ

    گرچه خود خسته وبیمار شدم ،دل ولی خواست پرستار شدم ،روی خوش صحبت شیرین همه از لطف خداست ،من در این راه فرشته صفت وهمسفر یار شدم* سلام دوستان گرامی به وبلاگ خودتون خوش آمدید لطفا پس از بازدید،نظرات خود را با ما در میان بگذارید.متشکریم* تمامی مطالب قبلی در قسمت آرشیو موجود است. ایمیل پرستاری 91: nursingsh91@gmail.com برای نمابش هرچه بهتر سایت از مرورگرهایی از جمله فایرفاکس و گوگل کروم استفاده نمائید.
    دانشنامه مهدویت
    مهدویت امام زمان (عج)
    دعوت نامه
    قابل توجه تمامی همکلاسی های محترم در صورت تمایل به عضویت در وبلاگ وقرار دادن مطالب خود«هرگونه مطلب علمی ، مذهبی ،اجتماعی، فرهنگی ،سیاسی و...» ، لطفا نام خود،نام کاربری و رمزعبور مورد نظرخود را به ادرس ایمیل nursingsh91@gmail.com ارسال نمایید و به نویسندگان وبلاگ بپیوندید.متشکرم
    نظر سنجی کلاسی
    امکانات وب


    بازدید امروز: 306
    بازدید دیروز: 43
    کل بازدیدها: 710545
    تعداد کل یاد داشت های تایید شده و قابل نمایش : 324

    آخرین بازدید : 103/9/3    ساعت : 10:37 ع

    • |