پرستاری 91 به نام نامی حضرت دوست که فقط نام اوست که نکوست
| ||
بمناسبت آغاز هفته ی وحدت و فرارسیدن ولادت باسعادت نبی مکرم اسلام ، نورعالمین، حضرت محمدمصطفی(ص) هرشب داستانی از زندگی این بزرگوار، جهت بهره مندی دوستان دراین بخش قرارداده خواهد شد.
خورشید عشق را، ره شام و زوال نیست بر هر دلی که تافت، در آن دل ضلال نیست نور جمال دلبر ما را مثال نیست . . . داستان اول روزى شخصى به محضر مبارک محمّد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله وارد شد، در حالى که حضرت روى حصیرى دراز کشیده بود و سر مبارک خود را بر بالشى از لیف خرما نهاده بود و استراحت مى کرد. بر صورت و بدن خود بکشد که آن شخص مشاهده کرد که حصیر بر بدن مبارک حضرت و نخ هاى لیف بر صورت نورانیش اثر گذاشته است . ولى شما با این مقام والا و عظیم بر روى حصیر مى نشینى و بر لیف خرما مى خوابى ؟! چون مَثَل ما در این دنیا همانند سواره اى است که بر درختى سایه دار عبور کند، سپس جهت استراحت کنار آن درخت فرود آید و زیر سایه اش بنشیند؛ و چون به مقدار کافى استراحت کرد آن را رها کند و به دنبال مقصد خویش به راه افتد.
[توسط: شعربافان ] [ نظرات شما () ]
|
||
[ تمام حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه پرستاری 91 میباشد.] |