پرستاری 91 به نام نامی حضرت دوست که فقط نام اوست که نکوست
| ||
و باز هم باران بندگی...
سفره ای پهنه، همه دست میندازیمو بیشتر از توانمون برمیداریم...
با شروع بوی نم بارون رمضان شرو میکنیم به آدم شدنو تو قلب این ماه خیال میکنیم شدیم بهترین آدم دنیا
اینبارم با کوله باری از بدی ها و گناها و نخواستن های جدید میایم به استفبالت
خیلی بی حیا سرمونو بالا میگیریمو میگیم :
فقط ببخش
نمیگم بده ها، نه، خوبم هست
خوبه که اگه این فرصت نبود شاید تو این دوازده دوره گردون حتی یک روزشم درست بندگی نمیکردیم...
اینم نمیگم همه خوبن یا همه بدا...
ولی اینو خوب میدونم که تک تکمونو بدجور دوست داری..
چه منه بنده ی سراپا گناهتو چه اونی که شبا تا صبح همدمت بوده..
آره این بارم ببخش...
با تمومه بی حیایی میگیم ببخش اما این بار سرمون واقعا پایینه ، چشمامون گوله ی اشکه ...
این بارم ببخش اما این بار دیگه بیشتر هوامونو داشته باش ...
بیشتر نگاهمون کن ..
اینبار آسمونه دلمونو وسیع کن تا تواین ابتدا و انتها حداقل یه ستاره داشته باشیم که برای هستیمون چشمک بزنه ...
بذار خورشید دلمون بتونه شرم کنه تاریکی هامونو بپوشونه تا بیشتر آدم گونه زندگی کنیم...
اینبار دلامونو راهی راهی کن که تو دوست داری..
بندگیتو بهمون هدیه بده... تاسال دیگه رومون بشه سراین سفره بشینیم، یا روسفید باشیم یا حداقل روسیاه نباشیم...
نذار پایان این سفر سی روزه دستامون خالی از لطف بمونه ، هرچند خودامون خوب میدونیم لایق بندگیت هستیم یا نه...
با آرزوی سلامتی برای همه به خصوص بچه های محک...
[توسط: نجارباشی ] [ نظرات شما () ]
|
||
[ تمام حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه پرستاری 91 میباشد.] |