پرستاری 91 به نام نامی حضرت دوست که فقط نام اوست که نکوست
| ||
سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، شاعر پارسیگوی آذریزبان، در سال 1285 هجری شمسی در روستای خشکناب در بخش قرهچمن آذربایجان متولد شد. او تحصیلات خود را در مدرسه? متحده و فیوضات و متوسطه? تبریز و دارالفنون تهران گذراند و وارد دانشکده? طب شد. سرگذشت عشق آتشین و ناکام او که به ترک تحصیل وی از رشته? پزشکی در سال آخر منجر شد، مسیر زندگی او را عوض کرد و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژهای کشانید و به اشعارش شور و حالی دیگر بخشید. وی سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانه? پربار در 27 شهریور ماه 1367 هجری شمسی درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبرة الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.
در راه زندگانی
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را ----- نجستم زندگانـــی را و گم کـردم جوانی را
کنون با بار پیــری آرزومندم که برگـردم ----- به دنبال جوانـــی کـوره راه زندگانــــی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کـرده رامانـم ----- که شب در خــواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی ----- چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی ----- که در کامم به زهر آلود شهد شادمانـــی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبـان دل ----- خدایــا بــا کـه گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو؟که چون برگ خزان دیده-----به پای سرو خود دارم هوای جانفشانـــی را
به چشم آسمانـی گردشی داری بلای جان ----- خدایـــا بر مگردان این بلای آسمانـــی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتـن----- که از آب بقا جویند عمــــر جاودانـی را
برگزیده ای از شعر حیدربابایه سلام
حیدربابا چو ابر شَخَد ، غُرّد آسمان حیدربابا ایلدیریملار شاخاندا سیلابهاى تُند و خروشان شود روان سئللر سولار شاققیلدییوب آخاندا? صف بسته دختران به تماشایش آن زمان قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا بر شوکت و تبار تو بادا سلام من سلام اولسون شوْکتوْزه ائلوْزه ! گاهى رَوَد مگر به زبان تو نام من منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه حیدربابا چو کبکِ تو پَرّد ز روى خاک? حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا خرگوشِ زیر بوته گُریزد هراسناک? کوْل دیبینن دوْشان قالخوب قاچاندا باغت به گُل نشسته و گُل کرده جامه چاک باخچالارون چیچکلنوْب آچاندا ممکن اگر شود ز منِ خسته یاد کن بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله دلهاى غم گرفته ، بدان یاد شاد کن آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله چون چارتاق را فِکنَد باد نوبهار? بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا نوروزگُلى و قارچیچگى گردد آشکار نوْروز گوْلى ، قارچیچکى چیخاندا بفشارد ابر پیرهن خود به مَرغزار? آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا? از ما هر آنکه یاد کند بى گزند باد بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون گو : درد ما چو کوه بزرگ و بلند باد دردلریمیز قوْى دیّکلسین ، داغ اوْلسون روحش شاد ویادش گرامی باد [توسط: پرستاری 91 ] [ نظرات شما () ]
|
||
[ تمام حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه پرستاری 91 میباشد.] |