پرستاری 91 به نام نامی حضرت دوست که فقط نام اوست که نکوست
| ||
مظلوم تر از جواد، بغداد نداشت آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت می خواست که فریاد کند تشنه لبم از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت.
"جودجواد(ع)" محمد بن سهل قمی میگوید: «پس از سفر به مکه، به مدینه رفتم و به خدمت ولی فرصتی به دست نیامد. با آن حضرت خداحافظی کردم و از خانه اش بیرون آمدم. تصمیم گرفتم نامه ای برایش بنویسم و لباس را درخواست کنم. نامه را نوشتم و به مسجد رفتم. پس از خواندن دو رکعت نماز، از فرستادن نامه منصرف شدم. سپس از مدینه بیرون آمدم و قصد دیار خود کردم. بهسمت شهر و دیار خود بازمی گشتم که در راه شخصی بهسمت کاروان آمد و پرسید: محمد بن سهل قمی کیست؟ با راهنمایی افراد نزد من آمد و بقچه ای گره زده را مقابلم گرفت و گفت: مولای تو امام جواد(ع) این لباس را برایت فرستاده است. نگاه کردم و دیدم دو لباس مرغوب و نرم است. و وقتی از دنیا رفت، پسرش احمد، او را با همان دو لباس کفن کرد و به خاک سپرد. [توسط: شعربافان ] [ نظرات شما () ]
|
||
[ تمام حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه پرستاری 91 میباشد.] |