پرستاری 91 به نام نامی حضرت دوست که فقط نام اوست که نکوست
| ||
روزی از کوچه پس کوچه های پایین شهر میگذشتم چشمم به مردی با لباس وکفشهای گران قیمت که به دیواری خیره بود ومیگریست" میگذشتم نزدیکش شدم وبه نقطه ای که خیره شده بود نگاه کردم نوشته بود (این هم میگذرد) علت را پرسیدم گفت: این دست خط من است. چند سال پیش در این نقطه هیزم میفروختم حال صاحب چندین کارخانه ام.پرسیدم چرا بعد چند سال برگشتی؟ گفت: امدم باز بنویسم که این نیز بگذرد. [توسط: اردوخانی ] [ نظرات شما () ]
|
||
[ تمام حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه پرستاری 91 میباشد.] |