پرستاری 91 به نام نامی حضرت دوست که فقط نام اوست که نکوست
| ||
بهاران نیوز: مصاحبه گر: ترکش خمپاره سینهاش رُو چاک داده بود و روی زمین افتاد و زمزمه میکرد.
دوربین رُو برداشتم و رفتم بالای سرش…داشت آخرین نفساشو میزد. ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری؟…با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط مقدم کُمپُوت میفرستن، عکس رُوی کمپوتها رو نَکنن! گفتم داره ضبط میشه برادر، یه حرفِ بهتری بگو؟…با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی، سه بار بهم، رُب گوجه افتاده…! و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد…” شهید رضا قنبری، معروف به “شهید خندان”تهران سال 1364
[توسط: پرستاری 91 ] [ نظرات شما () ]
یکی از بچه ها به ابراهیم گفت : ابرام جون ! تیپ و هیکلت خیلی جالب شده توی راه که می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدند ، شلوار وپیرهن شیک که پوشیدی ، ساک ورزشی هم که دست گرفتی ،کاملا معلومه که ورزشکاری ! جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت پیراهن بلند پوشیده بود وشلوار گشاد ! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود .... بچه ها می گفتند : تو دیگه چه جور آدمی هستی ! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم . بعد هم لباس تنگ بپوشیم . اما تو با این هیکل قشنگ و رو فرم ، آخه این چه لباس هایی که می پوشی ! ابراهیم گفت : ورزش اگه برا خدا باشه عبادته ، به هر نیت دیگه ای که باشه ، فقط ضرره...
منبع از صفحه یاد و راه شهیدان [توسط: جلیلی ] [ نظرات شما () ]
«رجبعلی غلامی»؛ مهاجری شهید از افغانستان که جانش را فدای اسلام کرد
شهید رجب علی غلامی، در سال 1359 از افغانستان به بجستان مهاجرت کرد و مدتی بعد به عنوان بسیجی به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت و در 1362 در عملیات والفجر 9 قهرمانانه و شگفتانگیز به شهادت رسید.
نحوه شهادت خواندنی شهید..... [توسط: پرستاری 91 ] [ نظرات شما () ]
از این پس خلاصه ی کوتاهی از زندگینامه شهدای 8 سال دفاع مقدس در وبلاگ قرار میگیرد انشاا.. که مورد استقبال قرار گیرد.
روز پانزدهم دیماه سال 1344 در شهرستان سراب کودکی زیبا و مهربان قدم به عرصهی گیتی نهاد. عباس با شوقی وصفناشدنی فرزند را در آغوش گرفت و بعد از خواندن اذان و اقامه، نامش را رجبعلی نهاد. روزها از پی هم گذشت و انقلاب به اوج خود رسید. رجبعلی که نوجوانی پرشور بود، در خیل یاران امام (ره) قرار گرفت و با پیروزی انقلاب جهت پاسداری از دستاوردهای آن در پایگاه بسیج، ثبتنام کرد. افسری علاقهی زیادی به فرایض دین اسلام داشت و همواره در حال راز و نیاز با پروردگار بود. [توسط: اردوخانی ] [ نظرات شما () ]
[توسط: پرستاری 91 ] [ نظرات شما () ]
محمد این قدر دلسوز و دل رحم بود که اگر کسی را محتاج و مستمند می دید اول به او کمک می کرد. یک بار می گفت:
حقوق ماهیانه را گرفته بودم ، دیدم یکی از کارگران ناراحت به نظر می رسد گفتم چرا ناراحتی گفت هرچه حقوق گرفتم برای بدهی وقرض هایم بود و الان حتی یک ریال هم ندارم که با آن خوراک زن وبچه ام را بگیرم و با این حال نمیتوانم به خانه بروم ، محمد با دیدن این وضع متاثر شد وتمام حقوقش را به آن کارگر می دهد ، بعد از شهادت محمد آن مرد آمده بود که طلبش را صاف کند. [توسط: پرستاری 91 ] [ نظرات شما () ]
[توسط: پرستاری 91 ] [ نظرات شما () ]
|
||
[ تمام حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به گروه پرستاری 91 میباشد.] |